-
تنهایی
1390/11/17 16:09
کوه ها با هم اند و تنهای اند هم چو ما ، با همان تنهایان احمد شاملو
-
شاگرد نمی خواهی؟
1390/08/02 14:33
ای چشمه ی آگاهی شاگرد نمی خواهی؟ چه حیله کنم تا من خود را به تو در دوزم؟
-
آشفته بازار
1390/03/29 21:03
دلم تنگ است دلم می سوزد از باغی که می سوزد نه دیداری نه بیداری نه دستی از سر یاری مرا آشفته می دارد چنین آشفته بازاری تمام عمر بستیم و شکستیم به جز بار پشیمانی نبستیم جوانی را سفر کردیم تا مرگ نفهمیدیم به دنبال چه هستیم عجب آشفته بازاریست دنیا عجب بیهوده تکراریست دنیا میان آنچه باید باشد و نیست عجب فرسوده دیواریست...
-
مادر
1390/03/02 14:27
اشراق تماشایی باور باشی از عرش خدا نیز فراتر باشی صد کعبه نماز می ګزارند تو را یک لحظه اګر به جای مادر باشی ایرج زبردست . . روز مادر مبارک دلم برا مامانم یه ذره شده .
-
مقصود تویی....
1390/02/30 14:29
حاجی رجب از مکه چو برگشت به میهن آورد دوصد گونه ره آورد به خانه اشیاء گرانقیمت و اجناس نفیسی کز حسن و ظرافت همه را بود نشانه از رادیو و ساعت و یخچال و فریزر ... تا ادکلن و حوله و آیینه و شانه از پرده ی ابریشم و رو تختی مخمل تا جامه ی مردانه و ملبوس زنانه در جعبهء محکم همه را بسته و چیده تا لطمه نبینند ز آفات زمانه...
-
عکس های باران مهر خواهرزاده ی نازنینم در سفر حج امسال
1390/02/10 11:10
باران خانم در مسجدالنبی باران مهر الهی در سرزمین وحی...مکه باران و داداش ایلیا در مسجدالحرام باران خانم بین صفا و مروه
-
عکس های عید امسال
1390/01/13 23:09
ساغر عزیزم...ساغر هستی غزل نازنینم.....غزال غزل هایم باران مهر.....باران عشق باران که بیاید همه عاشق هستند این هم سفره ی هفت سینی که امسال خودم چیدم
-
قسمت نهم منشور شوشیانا
1390/01/09 16:18
در برابرِ فرودستان، فروتنم در مقابلِ ستمگران، مقتدر و رو در رویِ ریاکاران، بیرحم. هر او که از کردهی نادُرُستِ خویش پشیمان شود شفاعتِ من ارزانیاش خواهد شد. هر او که به بیداری برآید برادرِ من است و او که همدلِ مردمان شود هرگز پشیمان نخواهد شد. پس شما را به گذشت، به عشق و به محبت فرا میخوانم سخنِ مرا بشنوید من کوروش،...
-
ایرج زبردست خیامی زبردست تر از خیام
1390/01/08 11:04
ایرج زبردست ...خیامی زبردست تر از خیام پس از آن همه تلاش و سختی برای کنکور بالاخره در رشته ی مهندسی معماری روزانه ی دانشگاه خلیج فارس بوشهر مشغول به تحصیل شدم. علاقه ی عجیبی به رشته ام داشتم ولی به شدت نگران بودم و این نگرانی روز به روز بیشتر میشد....مدام یک حس عجیب در گوشم میگفت تو در این رشته تاب نخواهی آورد شاید...
-
[ بدون عنوان ]
1389/12/06 12:45
من خدا را دارم کوله بارم بر دوش سفری می باید سفری تا ته تنهایی محض سازکم با من گفت هر کجا لرزیدی از سفر ترسیدی تو بگو از ته دل من خدا را دارم من و سازم چندی ست که فقط با اوییم
-
باران
1389/11/02 14:58
تا پاکی و سادگی مرا پیش ببر تا کلبه ی بی ریای درویش ببر ای لهجه ی خیس ابرها ای باران دستان مرا بگیر و با خویش ببر ؛؛ایرج زبردست؛؛
-
[ بدون عنوان ]
1389/10/09 14:19
یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد بیا کاین داوری ها را به پیش داور اندازیم
-
خدااااااااااااااااااااااااااا
1389/09/20 14:20
از تنگنای محبس تاریکی از منجلاب تیره این دنیا بانگ پر از نیاز مرا بشنو آه ، ای خدای قادر بی همتا یکدم زگرد پیکر من بشکاف بشکاف این حجاب سیاهی را شاید درون سینه من بینی این مایه گناه و تباهی را دل نیست این دلی که به من دادی درخون تپیده ، آه ، رهایش کن یا خالی از هوی و هوس دارش یا پایبند مهر و وفایش کن آه ای خدا که دست...
-
حسین
1389/09/18 13:52
در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی میکنند اما برای حسینی که آزاده زندگی کرد٬میگریند. حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند. دیدم عده ای مرده متحرک که بر زنده ی همشه جاوید عزاداری میکردند! آنان که رفتند، کاری حسینی کردند....
-
نمیخواهم بمیرم
1389/09/16 23:47
نمی خواهم بمیرم ، با که باید گفت ؟ کجا باید صدا سر داد ؟ در زیر کدامین آسمان ، روی کدامین کوه ؟ که در ذرات هستی رَه بَرَد توفان این اندوه که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد ! کجا باید صدا سر داد ؟ فضا خاموش و درگاه قضا دور است زمین کر ، آسمان کور است نمی خواهم بمیرم ، با که باید گفت ؟ اگر زشت و اگر زیبا اگر دون و...
-
عکس های باران
1389/09/04 17:55
-
شعف ارغوانی
1389/08/26 01:40
من جرات کردم و نوشتم: آفتاب آفتاب قلب مرا به باران معرفی کرد من جرات کردم و نوشتم: آسمان آسمان،آفتاب را در قلب دریا ریخت من جرات کردم و نوشتم :درخت درخت پنجره را در چشمان آزادی آبی کرد من جرات کردم و نوشتم:پرنده پرنده ستاره ی شادی را در چشم رهایی رویاند من جرات کردم ونوشتم:کتاب کتاب پروانه ها را بپرواز در آورد من جرات...
-
[ بدون عنوان ]
1389/08/12 22:03
یک نفر آمد و بر پنجره ام گل مالید من ولی منتظر بارانم ؛؛باران پاییزی؛؛
-
در اقلیم پاییز
1389/07/02 18:08
آن بلوط کهن آنجا بنگر نیم پاییزی و نیمیش بهار مثل این است که جادوی خزان تا کمرگاهش با زحمت رفته ست و از آنجا دیگر نتوانسته بالا برود دکتر شفیعی کدکنی
-
تولد عشق
1389/06/31 21:10
این روزا سرم خیلی شلوغه خسته م تنها الان وقت کردم بیام اونم به خاطر میلاد عشقمه عزیزم استاد شجریان به زبان ساده ی کودکانه ام جشن میلاد ۷۰ سالگیت مبارک خیلی دوست دارم
-
دستور زبان عشق
1389/06/20 17:07
خواستم بگویم: صدای تو را دوست دارم صدای تو از آن و از جاودان می سراید دیدم نه تنها صدایت را که نگاهت را خنده ات را مهربانی ات را پاکی ات را صداقتت را دوست دارم پس بهتر است بگویم: وجودت را دوست دارم آری استاد مهربانم بزرگ الگوی من در زندگی با تمام وجود می خواهمت چشمم آن روز مبیناد که خاموش در این ساز تو بینم . . آنکه...
-
[ بدون عنوان ]
1389/06/19 22:08
دست مرا بگیر خدایا! دستی که کورمال به هر سوی در جستجوی توست وز هیچ مخزن کتب اینجا یک پنجره به سوی تو نگشود اوراق هر کتاب چون برگهای زرد خزانی در لحظه تلاطم طوفان تنها بر دامن تحیرم افزود دست مرا بگیر دکتر شفیعی کدکنی
-
صدای اعماق
1389/06/04 22:53
عوض می کنم هستی خویشتن را نه با هر چه خواهم – که با هر چه خواهی : زگاورس و گنجشک تا مو رو ماهی . عوض می کنم هستی خویش را ، با کبوتر که می بالد آن دور، زین تنگناها ، فراتر . عوض می کنم هستی خویش را با چکاوی که در چارچار زمستان تنش لرز لرزان دلش پر سرود و ترانه . عوض می کنم خویش را با اقاقی که در سوزنی سوز سرمای دی ماه...
-
دریای بی خیالی ها
1389/05/29 21:53
دلم خوش است به گل های باغ قالی ها که چشم باران دارم ز خشکسالی ها به باد حادثه بالم اگر شکسته٬چه باک! خوشا پریدن با این شکسته بالی ها! چه غربتی است٬عزیزان من کجا رفتند؟ تمام دور و برم پر ز جای خالی ها زلال بود و روان رود رو به دریایم همین که ماندم، مرداب شد زلالی ها خیال غرق شدن در نگاه ژرف تو بود که دل زدیم به دریای...
-
[ بدون عنوان ]
1389/05/01 11:16
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود با سر زلف تو مجموع پریشانی من آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات آن زمان که آرزوی دیدن جانم باشد گر بدانم که وصال تو بدین دست دهد دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی نیست امید صلاحی ز فساد حافظ تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم کو...
-
همت باران
1389/04/26 13:21
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و ا ندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند بیخود از شعشعه ء پر تو ذاتم کردند باده از جام تجلى صفاتم دادند چه مبارک سحرى بود و چه فرخنده شبى آن شب قدر که این تازه براتم دادند من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب مستحق بودم و این ها به زکاتم دادند هاتف آن روز به من مژده ء این دولت داد که بدان جور و...
-
رهایی
1389/04/11 09:43
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت یکچند نیز خدمت معشوق و می کنم *** فردا کنکور دارم ولی عین خیالم نیست اصلا دلم نمی خواد برم دانشگاه همینجوری بهتره آزاد و رها میخوام زندگی کنم نمی خوام تو اوج جوونی حق زندگی و عاشقی رو ازم بگیرن پس زنده باد رهایی درود بر شما و خودم
-
تو می توانی؟
1389/04/10 13:15
من سالهای سال مُردم تا اینکه یک دم زندگی کردم تو میتوانی یک ذره یک مثقال مثل من بمیری؟ "قیصر امین پور"
-
شهزاده ی رویا
1389/04/07 13:39
دیدم تو خواب وقت سحر شهزاده ای زرین کمند نشسته بر اسب سفید می اومد از کوه و کمر می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش کاشکی دلم رسوا بشه دریا بشه این دو چشم پر آبم روزی که بختم وا بشه پیدا بشه اون که اومد تو خوابم شهزاده ی رویای من شاید تویی اون کس که شب در خواب من آید تویی تو از خواب شیرین...
-
همه چی آرومه
1389/04/02 13:13
همه چی آرومه من چقد خوشبختم خدای من خیلی دوست دارم خیلی ماهی خیلی گلی قربونت برم بووووووووووووسس برای اهورا مزدای مهربونم