سفرنامه ی باران

باران که بیاید همه عاشق هستند

سفرنامه ی باران

باران که بیاید همه عاشق هستند

خدااااااااااااااااااااااااااا

از تنگنای محبس تاریکی 


از منجلاب تیره این دنیا
 

بانگ پر از نیاز مرا بشنو
 

آه ، ای خدای قادر بی همتا
 

یکدم زگرد پیکر من بشکاف
 

بشکاف این حجاب سیاهی را
 

شاید درون سینه من بینی 


این مایه گناه و تباهی را
 

دل نیست این دلی که به من دادی
 

درخون تپیده ، آه ، رهایش کن
 

یا خالی از هوی و هوس دارش
 

یا پایبند مهر و وفایش کن
 

آه ای خدا که دست توانایت
 

بنیان نهاده عالم هستی را
 

بنمای روی و از دل من بستان
 

شوق گناه و نفس پرستی را
 

راضی مشو که بنده ناچیزی
 

عاصی شود به غیر تو روی آرد
 

راضی مشو که سیل سرشکش را
 

در پای جام باده فرو بارد 


«فروغ فرخزاد»

نظرات 2 + ارسال نظر
siavash 1389/09/20 ساعت 16:28 http://parvazidobare.blogfa.com

سلام دوست عزیز
وبلاگ بسیار زیبا و پرمحتوایی داری بهت تبریک میگم
هنوز وقت نکردم تمام مطالب رو بخونم در اولین فرصت این کار رو میکنم
اگه دوست داشتی به من هم سر بزن تا باهم تبادل لینک کنیم
پروازی دوباره( ترک خودارضایی)

دلم گرفته است

به ایوان می روم و انگشتانم را

بر پوست کشیده ی شب می کشم

چراغ های رابطه تاریکند

چراغ های رابطه تاریکند

کسی مرا به آفتاب

معرفی نخواهد کرد

کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردنی ست

"فروغ"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد