سفرنامه ی باران

باران که بیاید همه عاشق هستند

سفرنامه ی باران

باران که بیاید همه عاشق هستند

قطره باران

من اینجا بس دلم تنگ است


و هر سازی که می بینم بد آهنگ است


بیا ره توشه برداریم


قدم در راه بی برگشت بگذاریم


ببینیم آسمان هرکجا آیا همین رنگ است


من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم


ز سیلی زن، ز سیلی خور


وزین تصویر بر دیوار ترسانم


....

بیا ای خسته خاطر دوست ! ای مانند من دلکنده و غمگین


من اینجا بس دلم تنگ است


بیا ره توشه برداریم


قدم در راه بی فرجام بگذاریم.....


دلم برای گل های باغ کوچک زندگیم


خیلی تنگ شده


آن سه گوشه ی مثلث انرژی من


"غزل" و "محمد" و" ساغر"


روشنایی که خیلی وقت است ندیدمش


"روناک " عزیز


و هم نام خودم


"باران" گلم


ترنم خانواده مان


"باران" مهر الهی


دلم برایشان یک ریزه شده


خدای من

نظرات 1 + ارسال نظر
باقری 1389/03/05 ساعت 23:18 http://haqiqat.mihanblog.com

ما مثل بچّه ای هستیم که پدرش دست او را گرفته است تا به جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور می کنند . بچّه جلب ویترین مغازه ها می شود و دست پدر را رها می کند و در بازار گم می شود و وقتی متوجّه می شود که دیگر پدر را نمی بیند ، گمان می کند پدرش گم شده است ، در حالی که در واقع خودش گم شده است .

انبیاء و اولیاء پدران خلقند و دست خلایق را می گیرند تا آنها را به سلامت از بازار دنیا عبور دهند . غالب خلایق جلب متاعهای دنیا شده اند و دست پدر را رها کرده و در بازار دنیا گم شده اند . امام زمــــان ( ع ) گم و غائب نشده است ، ما گم و محجـــوب گشته ایم .
گفتاری از حاج میرزا اسماعیل دولابی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد