با دستهای عاشق جنگل
خواب را به دیدار
سبزینه ها بردم
هزار ستاره درخشید
در رواق
خون و گل و شفق
و صداقت تو
با گلبانگ مناره پیر
در طبق قضاوت
به خون داوود نشست و
نکیسا
نفرین فارابی را
زنان بادیه با دف زدند و خواندند
که خواجه کی ز در اید ؟
تا چنگ باربد
در لهیب آتش قهرت سوزد
زبان پرجلال حافظ را
در بادیه بریدند
که جلاج بر سر دار
غزل پرشکوه حافظ بود
و عین القضات
سماع عارفانه شمس
که شمس ملحد بود
بر سر بازار
رقصی چنان آرزو می کرد
که نور
در میدان
زلف و باده و چنگ
؛؛ پرویز ابوالفتحی؛؛
با عیدانه ای متفاوت در خدمتیم سر بزنید . خوشحال میشم نظر هم بدید
«باور و ایمان دارم که روشنائی حتی درتاریکترین لحظات با تمام توان درپی رخنه کردن به تاریکی است»