سفرنامه ی باران

باران که بیاید همه عاشق هستند

سفرنامه ی باران

باران که بیاید همه عاشق هستند

صدای بال ققنوسان


 پس از چندین فراموشی و خاموشی
 صبور پیرم
ای خنیاگر پارین و پیرارین
چه وحشتناک خواهد بود آوازی که از چنگ تو برخیزد
 چه وحشتناک خواهد بود
 آن آواز
که از حلقوم این صبر هزاران ساله برخیزد
نمی دانم در این چنگ غبار آگین
تمام سوگوارانت
 که در تعبید تاریخ اند
دوباره باز هم آوای غمگین شان
 طنین شوق خواهد داشت ؟
شنیدی یا نه آن آواز خونین را ؟
نه آواز پر جبریل
صدای بال ققنوسان صحراهای شبگیر است
 که بال افشان مرگی دیگر
 اندر آرزوی زادنی دیگر
 حریقی دودناک افروخته
در این شب تاریک
در آن سوی بهار و آن سوی پاییز
 نه چندان دور
 همین نزدیک
 بهار عشق سرخ است این و عقل سبز
بپرس از رهروان آن سوی مهتاب نیمه ی شب
 پس از آنجا کجا
 یارب ؟
درآنجایی که آن ققنوس آتش می زند خود را
 پس از آنجا
کجا ققنوس بال افشان کند
 در آتشی دیگر ؟
خوشا مرگی دگر!
 با آرزوی زایشی .... 

 

؛؛دکتر شفیعی کدکنی؛؛

نظرات 1 + ارسال نظر
باقری 1389/01/03 ساعت 19:16 http://haqiqat.mihanblog.com

من خراباتیم از من سخن یار مخواه
گنگم از گنگ پریشان شده گفتار مخواه

من که با کوری و مهجوری خود سرگرمم
از چنین کور تو بینایی و دیدار مخواه

چشم بیمار تو بیمار نموده است مرا
غیر هذیان سخنی از من بیمار مخواه

با قلندر منشین گر که نشستی هرگز
حکمت و فلسفه و آیه و اخبار مخواه

مستم از باده ی عشق تو و از مست چنین
پند مردان جهان دیده و هشیار مخواه

عرض ادب واحترام وتبریک به مناسبت عیدنوروزبه شما دوست بزرگوارامیدوارم لحظات مبارک ومعنوی را دراین سال داشته باشین.ارادت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد