سفرنامه ی باران

باران که بیاید همه عاشق هستند

سفرنامه ی باران

باران که بیاید همه عاشق هستند

حی علی الشراب

داریم هماره خنجر شک در مشت

ای بی خبران بی خبری ما را کشت

تا چند به گرد فرقه ها چرخیدن 

زرتشت علی بود و علی هم زرتشت... 

 

*** 

 

در میکده های مکه پیدایم شد 

صد کعبه ی دل غرق تماشایم شد 

 

آنقدر شراب عاشقی نوشیدم 

تا حی علی الشراب فتوایم شد  

 

 

"ایرج زبردست"

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 1388/12/07 ساعت 11:46

شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل پیشه بهانه اش نشنیدن بود

سلام به باران و اندیشه ی سبز و والایش !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد