من شکست نخواهم خورد.ورزشکار شکست می خورد
تاجر ور شکست می شود.سیاستمدار ناکام می گردد
ولی من شکست نمی خورم.
ایمان و دوست داشتن رویین تنم کرده اند
وقتی تنهای تنهایم کردند و دنیایم قفسی سیمانی چند
وجب در چند وجب تنگ و تاریک مثل گور بریده از جهان و جهانیان
دور از عالم زندگان و یاد ها و نام ها نیز از
خاطرم گریخته بودند در خالی ترین خلوت
و مطلق ترین غیب که هیچ نبود و هیچ
نمانده بود باز هم در آن خالی و خلا محض
چیزی داشتم.در آن غیب محض حضوری بود.
ایمان و دوست داشتن!این دو بس است.
نان؟من هیچ گاه گرسنه نبوده ام.
آزادی؟همین است آنچه ندارم.
فرهنگ؟خدا را سپاس که غنی ام.
آن قدر که جهان را و جامعه را و فلسفه و
علم و دین را و انسان را و میراث انسان را
و انسان های بزرگ و خوب را در هر
کجای زمان و زمین بوده اند و هستند
بفهمم و بشناسم.
نه زیاد همین قدر که نادانی و بی شعوری
چهره ام را ترحم انگیز و رقت بار نکرده باشد.
ایمان؟زندگی ام مگر جز در آن گذشته است و
لحظه ای را جز برای آن زیسته ام؟
دوست داشتن!وای که چقدر دل من می تواند
دوست بدارد!باور کردنی نیست.
به اندازه ی ستاره های آسمان ها و ریگ های
بیابان ها و نگین انگشتر سلیمانی.
ولی من شکست نمی خورم
اگر تنها ترین تنهاها شوم باز خدا هست
او جانشین همه ی نداشتن هاست.
ای پناهگاه ابدی!
تو می توانی جانشین همه ی بی پناهی ها شوی!
*دکتر علی شریعتی*
کتاب هبوط در کویر