سفرنامه ی باران

باران که بیاید همه عاشق هستند

سفرنامه ی باران

باران که بیاید همه عاشق هستند

من شکست نمی خورم!


 

من شکست نخواهم خورد.ورزشکار شکست می خورد

تاجر ور شکست می شود.سیاستمدار ناکام می گردد

ولی من شکست نمی خورم.

ایمان و دوست داشتن رویین تنم کرده اند

وقتی تنهای تنهایم کردند و دنیایم قفسی سیمانی چند

وجب در چند وجب تنگ و تاریک مثل گور بریده از جهان و جهانیان

دور از عالم زندگان و یاد ها و نام ها نیز از

خاطرم گریخته بودند در خالی ترین خلوت

و مطلق ترین غیب که هیچ نبود و هیچ

نمانده بود باز هم در آن خالی و خلا محض

چیزی داشتم.در آن غیب محض حضوری بود.

 

ایمان و دوست داشتن!این دو بس است.

نان؟من هیچ گاه گرسنه نبوده ام.

آزادی؟همین است آنچه ندارم.

فرهنگ؟خدا را سپاس که غنی ام.

آن قدر که جهان را و جامعه را و فلسفه و

علم و دین را و انسان را و میراث انسان را

و انسان های بزرگ و خوب را در هر

 کجای زمان و زمین بوده اند و هستند

بفهمم و بشناسم.

نه زیاد همین قدر که نادانی و بی شعوری

چهره ام را ترحم انگیز و رقت بار نکرده باشد.

ایمان؟زندگی ام مگر جز در آن گذشته است و

 لحظه ای را جز برای آن زیسته ام؟

دوست داشتن!وای که چقدر دل من می تواند

دوست بدارد!باور کردنی نیست.

به اندازه ی ستاره های آسمان ها و ریگ های

بیابان ها و نگین انگشتر سلیمانی.

ولی من شکست نمی خورم

اگر تنها ترین تنهاها شوم باز خدا هست

او جانشین همه ی نداشتن هاست.

ای پناهگاه ابدی!

تو می توانی جانشین همه ی بی پناهی ها شوی!

 

*دکتر علی شریعتی*

کتاب هبوط در کویر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد