سفرنامه ی باران

باران که بیاید همه عاشق هستند

سفرنامه ی باران

باران که بیاید همه عاشق هستند

رباعی

 

امروز دگر چشم حقیقت بین نیست

در شهر قلندری جنون آیین نیست

تا کی به سکوت دل سپردن ? تا کی

مردم به خدا دین محمد  این نیست. 

 

*** 

آئینه ی باورم مرا خنجر زد

آن نیمه ی دیگرم مرا خنجر زد

تاریخ ? هزار دیده هابیل گریست

وقتی که برادرم مرا خنجر زد . 

 

"ایرج زبردست"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد