استاد محمدرضا شجریان که سهشنبه شب شاهد
هنرنمایی همایون شجریان و گروه «همنوازان حصار» بود،
پس از اجرای کنسرت پیامی در پی این اجرا نوشتهاند.
این متن را با هم میخوانیم...
شب چهارشنبه اول اردیبهشتماه هشتادونه، وقتی برای دیدن برنامهی کنسرت همایون و علی قمصری و گروه حصار به سالن میلاد وارد شدم در ابتدا شور و هیجانی از حقشناسی و تشویق باشندگان را شاهد بودم که در پاسخ به آن هرچه میکردم باز ناتوان بودم. لحظهای آرام گرفتیم تا با ورود هنرمندان جوان رقص رنگینکمان صداها و چهچههها آغاز شود.
نظم سالن خوب بود و صدابرداری از همیشه بهتر بود.
گروه همنوازان حصار، جوانان برخاسته از اصالت فرهنگ خانوادههای موسیقی ایران با سرپرستی و آهنگسازی علی قمصری در کنار همایون از برخی دیوارهها و حصارهای دست و پا گیر سنتهای کهن گذشته، ضمن احترام و فراگیری و حفظ نژادگی هنر آوا و نوای برخاسته از فکر و دست و پنجه و حنجره و دلهای سازندگان و حافظان نغمات، مقامها و ردیفها و آهنگهای زندگی مردمان هر گله از سرزمین پهناور و کهن ایران زمین، ندای انباشته در اندیشه و دلهای معصومانه خود را، بهگونهای دیگر از عرف گروهنوازیهای شناختهشده صد ساله اخیر که هرکدام در زمان خود تحسینبرانگیز و دلنشین بودهاند، با واژهها (موتیفها) و نغمات و رنگینکمان صداهای زیروبم و ریتمهای پر شور و حال برخاسته از دل علی قمصری را به گوش جان رساندند.
شنونده در این شب میباید چهار تا چشم و گوش دیگر از کنار دستی خود قرض میگرفت تا ببیند و بشنود این جوانان پرانگیزه چه فتنهای بپا کردهاند.
پنجاه سال است که در موسیقی حرفهای در کنار اساتید و هنرمندان بزرگ و صاحبسبک و آفرینش بودهام. از آنها آموختم و نیز ارائه و تدریس کردم، با دیگر موسیقیهای پیشرفته ملل کم و بیش آشنا بوده و بهدقت گوش کردهام، از کلاسیک تا جاز و پاپ ماندگار گرفته تا موسیقیهایی که هرچند سال یکبار از درون جوامع برمیخیزد و فروکش میکند را شنیدهام، اما اندیشه ریتمیک آهنگینی بدینگونه که ثانیههای زودگذر را متوقف کند و هر ثانیه بیش از ده صدای هماهنگ در پیوند با واژههای دلنشین و ریتمهای ترکیبی و پیچیده را بیافریند تا بهحال ندیدهام، منظورم سرعت در نوازندگی نیست بل در زمانی زودگذر پیوند هنرمندانه و منطقی صداهای یک واژه از جملگان بر آمده از اندیشه علی قمصری است، که با تردستی نوازندگان پرشور و جوانش همچون چکاچک شمشیرهای آهنگین سرداران جوان، گاه میجنگد و گاه نغمه همنوائی سر میدهد و گاه چون آواز عاشقانه مرغان کوچک و بزرگ جنگلهای سرسبز که با نغمهی دلبری و دلدادگی جفت خود را به میهمانی زندگی میخوانند بهگوش جان میرسید.
اینهمه برخاسته از شهامت جوانانی است که در شرایط مناسب، بار درون خود را آزاد میکنند و شور و شادی میبخشند.
هر بار که شاهد شهامت هنرمندانه هنرمندی خلاق بودهام دیدهام که چگونه دلهای زمانه تسخیر او شده و با او زندگی کردهاند، نمونه آشکارش استاد حسین علیزاده است که آغازگر راهی در آهنگسازی و همنوازی شد که هنرمندان بعد از او این جرأت و شهامت را پیش رو دارند و موفقیت او را همچنان شاهدند.
علی قمصری بشکلی گاه نه چندان دور و گاه متفاوت و مخصوص خود صداهای زیر و بم و هماهنگ را ببازی هنرمندانه میگیرد و چون آبشاری بر دل شنونده میریزد. شهامتش از حد گذشته و گستاخانه صداها را مجبور به همزیستی مسالمتآمیز میکند.
از طرز کارش پیداست که امکانات سازها و نوازندگان را بهخوبی میشناسد. تکتک نوازندگان جوان، سامان صمیمی، نگار خارکن، نوشین پاسدار، عربشاهی، مصباح قمصری، رضائینیا، نصیری و آئین مشکاتیان همگی در صحنه خوش درخشیدند و بهگام توان و استعداد همنوازی و همنوایی خود را نشان دادند. سهراب پورناظری شهامت و استعداد فوقالعادهای در نوازندگی و هماهنگی از خود نشان داد. علی قمصری خود چیرهدست و مسلط ساز را در اسارت خود داشت و صحنه را به خوبی اداره میکرد.
چنین قطعات سریع و پیچیده را در استودیو بهراحتی میتوان با چند بار تکرار ضبط کرد اما برای صحنه جرات و اعتماد به نفس و تمرینات فشرده را طلب میکند که همگی داشتند.
همایون نشان داد که فرزند خلف نغمه و آواز است و ریتمها هر قدر ترکیبی و پیچیده باشند بهراحتی از عهده بر میآید و با استفاده از تکنیک خود تحسین و تشویق همگان را بر میانگیزد.
در آن شب، این جوانان پر استعداد کاری کردند که هر بینندهای بپا میخاست و با کف زدنها و فریاد شادی سالن را روی سر خود میگذاشتند.
در چهرهی علی قمصری بهخوبی دیده میشد پدیدهای است پرانگیزه که میتواند صحنههای بینالمللی را تسخیر کرده و شگفتی بیافریند.
در همین جا با ذکر نکتهای معترضه به پدران و مادران و مسئولان امور بسنده میکنم؛ که توان و استعداد جوانان را باور کنیم. انباشت این نیروهای پرانگیزه و هدف را ناروا داشته، راه آزادشدن و بههدف رسیدن آنها را فراهم کنیم. ما در همهی زمینههای اجتماعی، از ریاضی و فیزیک و صنعت و هنر گرفته تا پزشکی و ورزش و فرهنگ و... فراوان نیروهای انباشته در درون جوانان داریم که باید راه آزادشدن مفید این نیروها را دریابیم و برنامهریزی کنیم تا بهشکل شایستهای در جهت تعالی زندگی آینده مردم به پیش رود و آرامش اجتماعی بهبار آورد. و الاّ انباشت و فشردگی آن به انفجاری تبدیل شده که جز ویرانی، پریشانی جامعه و پشیمانی حاصلی ببار نخواهد آورد.
یک از صدها سخن این بود و ما گفتیم...
دست نوشته ی استاد
با سپاس از دوستان هنردوست وبسایت
زمان نمی گذرد عمر ره نمیسپرد
صدای ساعت شماطه بانگ تکرار است
نه شنبه هست و نه جمعه
نه پار و پیرار است
جوان و پیر کدام است زود و دیر کدام است
اگر هنوز جوان مانده ای به آن معناست
که عشق را به زوایای جان صلا زده ای
ملال پیری اگر میکشد تو را پیداست
که زیر سیلی تکرار
دست و پا زده ای
زمان نمی گذرد
صدای ساعت شماطه بانگ تکرار است
خوشا به حال کسی
که لحظه لحظه اش از بانگ عشق سرشار است
"فریدون مشیری"
با سپاس از دوست خوش ذوق بارانی ام
مدتها بود از فریدون مشیری عزیز دور افتاده بودم
سپاس بیکران از این یاد اوری به جا
"باران"
صبح آمده ست برخیز
بانگ خروس گوید
وینخواب و خستگی را
در شط شب رها کن
مستان نیم شب را
رندان تشنه لب را
بار دگر به فریاد
در کوچه ها صدا کن
خواب دریچه ها را
با نعره ی سنگ بشکن
بار دگر به شادی
دروازه های شب را
رو بر سپیده
وا کن
بانگ خروس گوید
فریاد شوق بفکن
زندان واژه ها را دیوار و باره بشکن
و آواز
عاشقان را
مهمان کوچه ها کن
زین بر نسیم بگذار
تا بگذری از این بحر
وز آن دو روزن صبح
در کوچه باغ مستی
باران صبحدم را
بر شاخه ی اقاقی
آیینه ی خدا کن
بنگر جوانه ها را آن ارجمند ها را
کان تار و پود چرکین
باغ عقیم دیروز
اینک جوانه
آورد
بنگر به نسترن ها
بر شانه های دیوار
خواب بنفشگان را
با نغمه ای در آمیز
و اشراق صبحدم را
در شعر جویباران
از بودن و سرودن
تفسیری آشنا کن
بیداری زمان را
با من بخوان به فریاد
ور مرد خواب و خفتی
رو سر بنه به
بالین تنها مرا رها کن
"دکتر شفیعی کدکنی"
کمترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازی
در قناری ها نگه کن، در قفس، تا نیک در یابی
کز چه در آن تنگناشان باز شادی های شیرین است.
کمترین تصویری از یک زندگی:
آب،
نان،
آواز،
ور فزون تر خواهی از آن ،
گاهگه،
پرواز
ور فزون تر خواهی از آن شادی آغاز
(ور فزون تر ، باز هم خواهی....بگویم،باز؟
آنچنان بر ما به نان و آب ، اینجا تنگسالی شد
که کسی در فکر آوازی نخواهد بود
وقتی آوازی نباشد،
شوق پروازی نخواهد بود.
"محمد رضا شفیعی کدکنی"
همایون مهربان
"علیرضا قربانی" نازنین
"سالار عقیلی" به همراه همسر هنرمندش "حریر شریعت زاده" ی عزیز
درود بر این زوج هنرمند و دوست داشتنی
"سینا سرلک" جوان و خوش صدا
هماره سبز باشید و برقرار
شعر از : حافظ
زبان خامه ندارد سر بیان فراق
وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
دریغ ، مدت عمرم که بر امید وصال
به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق
سری که بر سر گردون به فخر می سودم
به راستان که نهادم بر آستان فراق
چگونه باز کنم بال در هوای وصال
که ریخت مرغ دلم پر ، که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق
کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی فتاد ، زورق صبرم ز بادبان فراق
به گردابی فتاد ، به گردابی فتاد ، زورق صبرم ز بادبان فراق
اگر به دست من افتد ، فراق را بکشم
اگر به دست من افتد ، فراق را بکشم
که روز هجر سیه باد ، که روز هجر سیه باد
که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق
سری که بر سر گردون به فخر می سودم
به راستان که نهادم بر آستان فراق
چگونه باز کنم بال در هوای وصال
که ریخت مرغ دلم پر ، که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق
که روز هجر سیه باد ، که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق
دانلود با صدای "علیرضا قربانی" عزیز
تقدیم به دوست بارانی ام
"طلوع شب" کاری از هنرمند عزیز
"آرش سفیدگران"
اثر هنرمند نازنین "عزیز عباسی"
"ته نشین" بازهم اثر جناب آقای "عزیز عباسی"
"رقص مرگ" اثر هنرمند عزیز "لیلی دیلمی"
برگرفته از سایت "عکاسی حرفه ای"
من عاقبت از اینجا خواهم رفت
پروانه ای که با شب می رفت
این فال را برای دلم دید
دیری ست
مثل ستاره ها چمدانم را
از شوق ماهیان و تنهایی خودم
پر کرده ام ولی
مهلت نمی دهند که مثل کبوتری
در شرم صبح پر بگشایم
با یک سبد ترانه ولبخند
خود را به کاروان برسانم
اما
من عاقبت از اینجا خواهم رفت
پروانه ای که با شب می رفت
این فال را برای دلم دید
"دکتر شفیعی کدکنی"