سفرنامه ی باران

باران که بیاید همه عاشق هستند

سفرنامه ی باران

باران که بیاید همه عاشق هستند

همت باران

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند 

 

          و ا ندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند 

 
بیخود از شعشعه ء پر تو ذاتم کردند 

 

         باده از جام تجلى صفاتم دادند 

 
چه مبارک سحرى بود و چه فرخنده شبى 

 

         آن شب قدر که این تازه براتم دادند  

 


من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب 

 

         مستحق بودم و این ها به زکاتم دادند 

 

 
هاتف آن روز به من مژده ء این دولت داد  

 

        که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند 

 

 
بعد ازین روى من و آینه ء وصف جمال  

 

        که در آن جا خبر از جلوه ء ذاتم دادند 

 

 
این همه شهد و شکر کز سخنم مى ریزد 

 

         اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند 

 

 
همت حافظ و انفاس سحر خیزان بود 

 

 
که ز بند غم ایام نجاتم دادند

رهایی

از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت 

 

یکچند نیز خدمت معشوق و می کنم 

 

*** 

 

فردا کنکور دارم ولی عین خیالم نیست 

 

اصلا دلم نمی خواد برم دانشگاه 

 

همینجوری بهتره 

 

آزاد و رها 

 

میخوام زندگی کنم 

 

نمی خوام تو اوج جوونی حق زندگی و عاشقی رو ازم بگیرن 

 

پس زنده باد رهایی 

 

درود بر شما و خودم

تو می توانی؟

من سال‌های سال مُردم 

تا اینکه یک دم زندگی کردم 

تو می‌توانی 

یک ذره 

یک مثقال 

مثل من بمیری؟ 

 

"قیصر امین پور"

شهزاده ی رویا

دیدم تو خواب وقت سحر

شهزاده ای زرین کمند

نشسته بر اسب سفید

می اومد از کوه و کمر

می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش

می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش

کاشکی دلم رسوا بشه دریا بشه این دو چشم پر آبم

روزی که بختم وا بشه پیدا بشه اون که اومد تو خوابم

شهزاده ی رویای من شاید تویی

اون کس که شب در خواب من آید تویی تو

از خواب شیرین ناگه پریدم

او را ندیدم دیگر کنارم به خدا

جانم رسیده از غصه بر لب

هر روز و هر شب در انتظارم به خدا

دیدم تو خواب وقت سحر

شهزاده ای زرین کمند

نشسته رو اسب سفید

می اومد از کوه و کمر

می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش

می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش 

 

دانلود شهزاده ی رویا با صدای شهاب حسینی   

همه چی آرومه

همه چی آرومه 

 

من چقد خوشبختم 

 

خدای من خیلی دوست دارم 

 

خیلی ماهی 

 

خیلی گلی 

 

قربونت برم 

 

بووووووووووووسس برای اهورا مزدای مهربونم

مژده آزادی

 باغبان مژده ی گل می شنوم از چمنت
قاصدک کو که سلامی برساند ز منت ؟
وقت آن است که با نغمه ی مرغان سحر
 پر و بالی بگشایی به هوای وطنت
 خون دل خوردن و دلتنگ نشستن تا چند ؟
دیگر ای غنچه برون آر سر از پیرهنت
آبت از چشمه ی دل داده ام ، ای باغ امید
 که به صد عشوه بخندند گل و یاسمنت
 بوی پیراهن یوسف ز صبا می شنوم
 مژده ای دل که گلستان شده بیت الحزنت
 بر لبت مژده ی آزادی ما می گذرد
 جان صد مرغ گرفتار فدای دهنت
دوستان بر سر پیمان درست اند ، بیا
 که نگون باد سر دشمن پیمان شکنت
خود به زخم تبر خلق در آمد از پای
 آن که می خواست کزین خاک کند ریشه کنت
 بشنو از سبزه که در گوش گل تازه چه گفت
با بهار آمدی ، ای به ز بهار آمدنت
بنشین در غزل سایه که چون ایت عشق
 از سر صدق بخوانند به هر انجمنت