سفرنامه ی باران

باران که بیاید همه عاشق هستند

سفرنامه ی باران

باران که بیاید همه عاشق هستند

دلم تنگ است

دلم برای کسی تنگ است 

که آفتاب صداقت را 
 
به میهمانی گلهای باغ می آورد 

و گیسوان بلندش را به بادها می داد 
 
و دستهای سپیدش را به آب می بخشید 

دلم برای کسی تنگ است
 
که چشمهای قشنگش را 

به عمق آبی دریای واژگون می دوخت
 
وشعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند 

دلم برای کسی تنگ است
 
که همچو کودک معصومی 

دلش برای دلم می سوخت 

و مهربانی را نثار من می کرد 

دلم برای کسی تنگ است
 
که تا شمال ترین شمال 

و در جنوب ترین جنوب 

همیشه در همه جا آه با که بتوان گفت 

که بود با من و 

پیوسته نیز بی من بود
 
و کار من ز فراقش فغان و شیون بود 

کسی که بی من ماند 

کسی که با من نیست 

کسی .... دگر کافی ست

"حمید مصدق" 
 
*  
دلم برای پدرم تنگ است  
 
کجایی  مهربان آیینه  و مهتاب 
 
کجایی؟
نظرات 1 + ارسال نظر
جواد 1389/02/16 ساعت 13:27 http://www.kavironline.com

سلام
ویلاگ جالبی دوست عزیز
به سایت ما هم سر بزن مطالب خوبی توش هست
اگر دوست داشتی وبسایت ما رو لینک کن
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد