سفرنامه ی باران

باران که بیاید همه عاشق هستند

سفرنامه ی باران

باران که بیاید همه عاشق هستند

تمام

به من بگو

در این منزل بی نشان

تا کی به اسم آینه از خشت خام

سخن خواهی گفت؟

دیری ست دیوار کج از مسیر ثریا

به ویرانی ویل المکذبین رسیده است

به من بگو،

از کاروان بی واژه چه می بری؟

جز غارت خیالی،

که خبر از غفلت بی فردای تو می دهد.

تو چه می دانی از اندوه ماران و،

از این شب پر ملال

به خدا آتش زیر خاکستر است

این خرمن بی خار و

این کبریت کهنه سال 
 

"سید علی صالحی"

نظرات 1 + ارسال نظر
ابری 1389/01/24 ساعت 13:12 http://Cloudysky.blogsky.com

تا آن روز
که به اسم دریا
ما را با برکه می فریبند
می توان گفت:
یه اسم اینه می توان از خشت خام حرف زد
....
شعری بود انشان را به تامل وا میدارد
....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد